قبری در میانه حیاط | نقد رمان «ناخن‌کشیدن روی صورت شفیع‌الدین» در کتاب‌فروشی چشمه کارگر تهران سوتی‌های عجیب سریال «محکوم»! | بی احترامی پلتفرم‌ها به مخاطب همچنان ادامه دارد زمان پخش «بامداد خمار» مشخص شد + خلاصه داستان «لاک‌پشت و حلزون»، فیلمی ایرانی با طعم فرانسوی «یوز» تاریخ‌ساز شد | رکورد تازه در سینمای کودک ایران صوت | آهنگ جدید اشوان با نام «دلم تنگه» منتشر شد + لینک دانلود و متن آمریکا به اسلام ویزا نداد | تور ادبی آقای خواننده لغو شد لیدی گاگا به دنباله «شیطان پرادا می‌پوشد» اضافه شد «شرور» صدرنشین پیش‌فروش بلیت در ۲۰۲۵ شد هفته شیراز روی آنتن شبکه نمایش «قلمه»، جوانه امیدوارکننده طنزپردازان خراسان | آیین اختتامیه یازدهمین رویداد ملی طنز قلمه برگزار شد + فیلم چالش‌های ایفای نقش شهید علی هاشمی در «پسران هور» | از واکنش دختر شهید تا سختی‌های فیزیکی اطلاعیه اداره کل هنرهای نمایشی درباره اختتامیه جشنواره تئاتر مهر و ماه دیزنی، «گیسو کمند» را با اسکارلت جوهانسون زنده می‌کند معصومه آقاجانی، بازیگر و دوبلور پیشکسوت در بیمارستان بستری شد پایان فصل اول «۱۰۰» با اجرای هادی حجازی‌فر | فصل دوم به زودی ۷۰ درصد مردم همچنان پای تلویزیون | رقابت نزدیک شبکه سه و آی‌فیلم «استخر» با حضور پسر سروش صحت به پایان فیلم‌برداری رسید فیلم کوتاه «تنبیه» نامزد سه جشنواره معتبر جهانی شد ویدئو | وداع همایون شجریان با مادرش در مشهد
سرخط خبرها

مسافران نیمه شب

  • کد خبر: ۱۲۴۹۲۰
  • ۱۹ شهريور ۱۴۰۱ - ۱۴:۳۴
مسافران نیمه شب
محمدرضا امانی - داستان نویس

انگار سکون و آرامش شب به آدم‌ها هم سرایت می‌کند. گاهی برای گریز از غوغا و شلوغی روزها، تصمیم می‌گیرم نیمه شب‌ها برای جابه جایی مسافر‌ها به دل خیابان بزنم. به تجربه پی برده ام که مسافر‌های نیمه شب کم حرف‌تر و آرام‌تر هستند و انگار دغدغه‌های شبانه با غر زدن‌ها و گله‌های روز تفاوت دارد.

ساعت از دو نیمه شب گذشته بود که مسافری درخواست داد. پسر جوان آمده بود زیر نور تیر برق در کوچه باریکی و انتظارم را‌ می‌کشید. به محض اینکه در صندلی جلو نشست آه کش داری کشید. این آه کشیدن در فاصله یک ساعته که همراهم بود، پیاپی ادامه داشت. در خلوتی کوچه‌ها به سمت مقصد مورد نظر در حرکت بودیم که پسر جوان سکوت را شکست.

گفت: راستش مقصد را همین طور الکی زدم. تصور کردم شاید تا به حال از برنامه جابه جایی مسافر استفاده نکرده و آشنایی با انتخاب مقصد از روی نقشه نداشته است. گفتم: اشکالی نداره. بفرمایید کجا تشریف می‌برید؟

به سطح آسفالت روشن خیابان زل زده بود و انگار گلویش را کسی فشرده باشد گفت: تنها بودم و هر کاری کردم خواب به چشم هام نیامد. به فکرم رسید ناکسی بگیرم و کمی در شهر دور بزنم.

قطره اشکی روی گونه اش داشت سُر می‌خورد. گفتم: الان دوست داشتی کجا بودی؟ با پشت دست خیسی صورتش را پاک کرد و انگار فکری برای خلاصی از آن بغض شبانه یافته باشد گفت: بهشت رضا الان تعطیله؟

همین طور بدون مقصد خاصی شبیه گردشگرانی که به سرزمین تازه‌ای قدم گذاشته باشند، آرام در خیابان‌های بی آدم شهر می‌چرخیدیم. آن چند قطره اشک انگار بغضی که در گلوی پسر جوان مانده بود را برده بود و احساس کردم کمی سبک شده است. جلو دکه‌ای که چراغ روشنی داشت نگه داشتم و پسر جوان با دو نوشیدنی خنک برگشت.

آن شب اولین سالگرد یکی از عزیزانش بود که کرونا جانش را گرفته بود. همان طور که بی مقصد خاصی می‌گشتیم، از سر اتفاق از جلو بیمارستانی گذشتیم که چندین خانواده در میدان بزرگ مقابلش روی چمن دراز کشیده بودند یا نشسته بودند. همراهان بیمارانی بودند که عزیزی را بر تخت بیمارستان داشتند. پسر جوان دوباره آه کشید و گفت یک سال قبل در همین میدان یک هفته تمام روز‌ها و شب‌ها ماندم.

پسر جوان را دور همان میدان پیاده کردم و باقی مانده نوشیدنی را سر کشیدم. در مسیر به این فکر می‌کردم که کرونا چقدر به جنگ شبیه است. جنگ‌ها یک روزی تمام می‌شوند. اما عذاب و داغش تا سالیان سال باقی می‌ماند. آه کش داری کشیدم و به سمت خانه راه افتادم.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->